داستان بازی به سالیان دور و سرزمینی دورافتاده برمی گردد. پادشاه روزهای آخر عمرش را می گذراند و هیچ جانشینی برای تاج و تخت ندارد. به همین خاطر دو تا از خان های بنام سرزمینش را دعوت می کند. خان شمال و خان جنوب، تا از بینشان یکی را به عنوان جانشین انتخاب نماید.

دو خان در کاروانسرایی نزدیک قصر پادشاه، همزمان با هم اقامت دارند بدون آنکه از وجود هم باخبر باشند. ماجرا از این جا شروع می شود که فرد ناشناسی هر دو خان را مطلع می کند و به دروغ به هرکدام می گوید آن خان دیگر قصد جانش را دارد. همین باعث می شود هر کدام از خان ها بخواهند زودتر دست به کار شوند. مشکل اینجاست که نه همدیگر را دیده اند که بشناسند و نه وقت زیادی دارند!